کوله پشتی ها بر زمین مانده ...

مردان خاکی از این دیار رفتند و چه زود هم رفتند ، اما کوله پشتی آن ها بر زمین خاکی مانده است . نمی دانم چرا سنگینی آن را بر دوش خود احساس نمی کنم ؟ اصلا کوله پشتی را نمی بینم چه رسد به ... . امانت سنگینی بر دوشمان گذاشتید .
قرن ها زمین انتظار مردانی این چنین را می کشید تا بیایند وکربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه ساز ظهور باشند , آن مردان آمدند و رفتند . فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم . حال سالها از آن روزگار گذشته ...
شهدا ! خودتان دوری یاران و رفقایتان را تحمل نکردید و رفتید . من فقط این سخن خودتان را می نویسم « کربلا رفتن خون می خواهد »
رد پای دل : شهدا ! داریم به سویتان می آییم ، با دستی پر از تهی ...
اما با دلی پر از امید ...
دریابیدمان ...
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۱ ساعت 18:30 توسط پلاک
|
بسم رب الشهدا و الصدیقین