مردم «سیدعلی» را از ملائك پس گرفتند

سید، نه سودای نان داشت و نه جویای نام بود، اما دوست داشت خداوند به او چنان عمری عطا كند تا نظارهگر نام محمد و آل محمد(ص) بر رفیعترین قلههای دنیا باشد، سفره هیچ مسلمان كه هیچ، سفره هیچ بنده خدایی را خالی از نان نبیند.
سید جوان، تاریخ ائمه اطهار(ع)، تاریخ حوزههای علمیه و تاریخ ایران زمین را صفحه به صفحه ورق زده بود؛ گاه با خواندن برگی از آن گریسته بود و گاه با خواندن برگی چنان به وجد آمده بود كه آرزو میكرد همه برگهای تاریخ تشیع و حوزههای علمیه همان رنگ و همان بو را میداد.
در كنار فقه و اصول، اخلاق و فلسفه و عرفان، چنان در تاریخ غرق شده بود كه سید تاریخ شده بود؛ تاریخ گویای فیضیه، تاریخ حوزهها، تاریخ ایران، تاریخ تشیع. و وقتی به حرم حضرت معصومه گام مینهاد و پس از طواف آن بیبی كه چادرِ نورش، هزاران فقیه و فیلسوف و عارفی را وادار به كرنش در برابر «علم لدنی» خود میكرد، به سراغ برگهایی از تاریخ همیشه جاودان حوزهها و تشیع میرفت. به سراغ قبر بافقی، كنار قبر شیخ عبدالكریم حائری میرفت، كه برای دفاع از حریم آیه حجاب، در حریم ملكوتی عفاف، در برابر كشف حجاب «تاجالملوك» ایستاد و زیر مشت و لگد رضاخان فریاد زد: «یا امام زمان(عج)» و وقتی رضاخان از خشم فریاد برآورد «پدرسوخته هیچ كس به فریادت نمیرسد»، فریاد یا امام زمانش را بلندتر و رساتر سر داد و یقین داشت وعده امام زمان(عج) به او، وعده حقی است و او خواهد ماند و ذلت رضاخان را خواهد دید.
سید، زنده بودن بافقی پس از ذلت رضا خان را دیده بود و بر مزار بافقی، به یاد این جمله مدرس افتاده بود كه به رضا خان گفت: «من هر جا دفن شوم قبرم زیارتگاه میشود و هر جا تو دفن شوی، زبالهدان.»...
بسم رب الشهدا و الصدیقین