حاج صادق عبدالله زاده
رفته بودیم استانداری و من در اتاق داشتم نماز می خواندم.
ایشان هم در همان اتاق تلفنی با تهران صحبت می کرد.
چون لباس نظامی تنش بود خیال می کردم باید درجه دار یا افسر باشد.
ایشان با خانواده اش ترکی صحبت می کرد و من بعد از نماز نشسته بودم و داشتم حرفهای او را می شنیدم.
نمی دانم با برادرش بود یا شریکش، ولی معلوم بود که از نزدیکانش بود.
او می گفت امشب می خواهم بروم میهمانی و ممکن است برنگردم.
بنابراین اگر برنگردم به بچه های من برسید.
من خیلی منقلب شدم از اینکه یک چنین مردی عازم مرگ و شهادت است و اینطور صحبت می کند.
بعد وقتی پرسیدم این مرد کیست، گفتند از کسبه تهران است و نامش حاج صادق عبدالله زاده ، که بعد هم شهید شد.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۰ ساعت 17:2 توسط پلاک
|
بسم رب الشهدا و الصدیقین